-
منتها
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1393 01:48
به هر طرف که رو می کنم، رو به تو به آرامش می رسم. تو کجا ایستاده ای ... که همه ی مسیرهایم به تو ختم می شود ...
-
تلخینگی
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 23:38
طعم تلخ ِ دلخواه تو ... تجربه ی انحنای منظم ِ مشوش ِ سیاه و روشن را، و لحظه های رفیق و غریب وصل را، هرچند همرنگ که نه، که حتی کمرنگ هم ... نه . که تو تنها بهانه ای، بهانه ی دل، برای سرکشیدن افکار ِ حجیم ِ، فراق و ... وصال
-
من ٍ او
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 16:22
من نه از دستان سیاه تو چیزی نوشتم و نه از ذهن خراب تو چیز خواندم برگه های من آغوش سپید روشنا و افکار من تجمیع لحظه لحظه های وصلند و... زوزه های تو تنها تداعی شبهای ابهام است. تو روشنی شبهایم را به خود نگیر. آغاز من از آغاز تو که هیچ... از پایان تو هم نیست. خواه باش، خواه نباش، لحظه های من روشن اویند... تنها خود او ...
-
چقدر خوبه که...
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 21:20
همه خوبیم
-
پرواز روشن
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1392 22:48
نور آنجاست، آن بالا... تو برای چه در دستان من بال میزنی؟ تو رقاصه ی نوری... مگر ذهن من بوی آسمان تو را می دهد؟ که آنقدر زیبا در ذهنم بال میگشایی، که همنوای آواز پرواز تو، بالهای روشنم گشوده می شود. با تو پرواز نور خواهم کرد...
-
عاطف
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 02:40
عمیق نیستی را ... با چه نیست کنم؟ با بودن تو ، یا نبودن هیچکس؟ که بود تو ، وصل فصل است و... تو ، درک بلند یگانگی بود و نبود... تو که هستی... هیچ نیستی، نیست.
-
دلتاب
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 17:00
می شود حرارت حسادت خورشید را لمس کرد، آن دم که تو بر دل من می تابی ...
-
فریادِ نیستی...
جمعه 27 مردادماه سال 1391 01:03
تورا فریاد می زنم ... تو که یاد که هیچ ، حتی فریاد مرا هم نمی شناسی ... منی که این گوشه ی ابهام ، زندگی هم قلم ِ عدم به وجودم می کشد. تورا فریاد می کشم و محو می شوم ، فریاد عدم ...
-
دستگیر
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 01:51
دستهایم، از همه چیز که کوتاه است، به سویت بلندشان می کنم ... آن ... بالا ها دست نیافتنیست، اما این پایین، اینجا که سر به خاک می گذارم، آن بالا ها را زیر پایم حس می کنم ...
-
حقیقت
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 01:39
وصفت نمی کنم ، مبادا به بند وصفم کشمت ... دلم گرم می شود ، تورا که پرمیگشایم. که تو تنها ، نشانه ای و ... نشانه ، تنها یک لبخند حقیقت. که تو تنها یک نشانه ای و من و ... عبادت پاک حقیقت. که باز ، من و هم آغوشی آغاز ...
-
هو
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 01:41
حتی ... یاد تو هم هواییم می کند ... هوایم را داشته باش ...
-
وصفت
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 00:10
خواستم معنایت کنم، به لهجه ام خندیدند... مرا که هیچ ... تورا نفهمیدند ...
-
درد بی درمان
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 13:13
تجربه ی یک نفس عمیق را می گویم... وقتی چشمانت را بسته و آغوشت را باز کرده ای بر نسیم بلندای قله ای بلند ... تجربه کرده ای؟ خفگی حس نبودنش را ... ... ... خواستم بگویم مرحم می شود، دست و دلم نرفت... می خواهمت ... می خوانمت
-
فاصله
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 16:16
میان منتهی الیه سبز تو ... و مبتدی الیه خاکستری من ... تنها زمان Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ، وصال را وسیله است ...
-
نو
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 17:11
هی، تورا میگویم، تو که روشنی ... شعله بگیر و بسوزان مرا ... میخواهم گر بگیرم ... متولد خواهم شد، در میلاد خاکستریم دعوتت خواهم کرد ... تا ترانه ی ادراک برایم بنوازی.
-
بودن ... خواستن
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 19:23
خواستم بنویسم: یک انسانم ... زاده ی همدلی دل و دست شد: ... 'میخواهم یک انسان باشم' کمکم کن
-
آمیختگاه
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 11:44
من زاده ی توام، و تو سبز و من... نمیدانم... تو آنقدر پریشانی، که من ساده هم ترکیب تو را نمیشناسم ... یا آنقدر پیچیده، که تارهای وجودم در آمیختگی با تو درگیرند. که یادگار ماندگار تو، لطافت قدرتست... و باز هم مدیونیم... و باز هم... حمد
-
ترانه اش
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 20:49
در آهنگ صدایش، لطافت یاد تو را لمس کردم... نمیدانم چگونه... تنها می شنوم که ترانه ی یاد تو را زمزمه می کند... میخواهم همرنگ صدایش... به یادت باشم... و برایت... تنها برای تو . یاریم کن
-
تعطیلی
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 18:12
تنها جمعه بود که تونست حق خودشو از شنبه جدا کنه و بار شهرت خودشو به جای پسوند شنبه به دوش بکشه... تعطیل باشیم?!؟
-
روحشون شاد
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 09:05
میگفت: نمیدونم چرا این روزا آمار مرگ ومیر دور و اطرافمون زیاد شده?!؟ گفت: خوب مشخصه دیگه، مال سرشماری نفوس و مسکنه، آخه... مامانم همیشه میگفت: انقد نَشمُر، کم میشه ... پ.ن: یادم میاد تو علوم اجتماعی راهنمایی نوشته بود هر 10 سال یه بار
-
بی "رحم" ی
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 09:34
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 دوست دارم سرمستی آن کودک شیرین سخن نو پا را، که دود در هر سو. نیست دنیا تو را این قانون؟ باشد شاید قانون تو دنیا که دلی را شکنی، که ز مژگان جوانی... نه، که پیری قطرۀ اشکی فکنی تنه نرم درختان، به ناخن تبرها چنگی بزنی یا سر آهویی مبهوت بر سر دیوار، با...
-
خلوت
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 09:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 آرامش من،در حظور خلوتیست که با تو نجوا می کنم ای کسیکه دوستانی داری که در خلوت عبادتشان با آنها نجوا می کنی
-
حالم...
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 10:15
تو می گویی که برگردم... ز حالم با خبر گردم... ندانی من چرا سردم، چرا زردم، چرا نقشینه ی دردم...
-
تا کی؟
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 03:33
میدوید و رفت و... هرچه پرسیدم تا کجا...؟ فقط گفت: برمیگردم...
-
محارم
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 12:31
متغییرِهمچین متغییریه این حریم خصوصی، که عموم به دلخواهشون دست به تغییرش میزنن، و مهمتر اینکه تاکید به حرمت حریمت میکنن، به خصوص وقتی این حریم برابر با تهی شده باشه.
-
نفس
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 23:21
... من و مرگ که چشم در چشم هم از پشت میله های نفس وصال را به انتظار نشسته ایم ...
-
نقش احساس
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 01:12
یادم را یارای یاری نیست، این دم که نقش احساسم را به رنگ کلام عهد میکنم، با خود... که جوینده نیابنده است، این دم که خواستار لطافت کلامیست که لطیف تو را نقش کند... که باز کلام میماند و درد دیرین که چرا باشد و یارایش برای وصفت، نه که بودن، در انتظار بودن است و... وصل، پر گشودن.
-
وطن
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 01:08
وطن توست آغوشم جان بستان از غربت و آرام گیر در وطن... ای آرام تن.
-
طلب
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 23:16
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA میشناسم که تو یک جرعه ز پیمانهً پاک نوری ... هی Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ، تو را میگویم تو که ازمن دوری ... من تو را میطلبم Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ، در دل تاریکی باش Normal 0...
-
شوق حضور
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 00:45
دمی بود و من که میدانستم در محضر بزرگش می زیم... و... دمی، که باز می دانستم. که در، گاه اول، من... و تمنای گل خوش روی بد بوی مرداب هوس... غرق در سقوط ، و... و قهقهه مرگ، که در منتهای بی انتهای سیاهچال نیستی، انتظارم را می کشید... در بند انکار، انکار آن که می دانستم... وگاه بعد که می نمایاندم، آنچه را که می دانستم، به...