زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

نفس

... من و مرگ  

که 

   چشم در چشم 

هم 

از پشت میله های نفس وصال را به انتظار نشسته ایم ...

نقش احساس

یادم را یارای یاری نیست، 

این دم که نقش احساسم را به رنگ کلام عهد میکنم، با خود... 

که جوینده نیابنده است، این دم که خواستار لطافت کلامیست که لطیف تو را نقش کند... 

که باز کلام میماند و درد دیرین 

که چرا باشد و یارایش برای وصفت، نه 

که بودن، در انتظار بودن است و...  

وصل، پر گشودن.

وطن

وطن توست آغوشم 

جان بستان از غربت و آرام گیر در وطن... ای آرام تن.