زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

معمایت

بـهانه می کنم تو را، کنار من که نیستی...

سپید می شوم زتو، بگو به من توچیستی...

آرامه

تلخ تر از سیگار با تو آرام می شوم...

تو که یک عمر بکارت تنهاییم را به تو سپردم.

و من و تکرار عادت گس لحظه هایم.

که تنهایی را خوب بلدم.

دورنامه

تو را مرور میکنم...


چه وسعتی دارد خیالت...

که این همه سرزمین تنهاییم لبریز می شود.