زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

حالم...

تو می گویی که برگردم...

        

     ز حالم با خبر گردم...


ندانی من چرا سردم، چرا زردم، چرا نقشینه ی دردم...

تا کی؟

میدوید و رفت

و...

هرچه پرسیدم تا کجا...؟

فقط گفت:

برمیگردم...