زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

پایانه...

تو مجسمه ی ماندگار خیالم...

تو تجربه ی رنگین اولین و اولین و اولین هایم...

تو معنای سکوت حرفهای ناتمامم...

تو انتهای مسیر بی منتهای من...

...






حتی اگر نه...


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 21:39

چرا همیشه همینطور بوده....
چرا عاشق آدمهایی شدیم که عاشق کس دیگه بودن...
چرا کسایی که عاشقمون بودن و بخاطر کسی که عاشقمون نبود، زجر دادیم...
چرا نمی تونیم
از کسی که عاشقمون نیست، دل بکنیم و
به کسی که عاشقمون هست، دل ببندیم...
این قانون نانوشته دنیارو کی تصویب کرده

به نام سلام
نه همیشه...
هر چند شاید گاهی...

گر در طلب لقمه نانی ، نانی
گر در طلب گوهر کانی ، کانی

هر کس مسیر خودشو به "تو" های زندگیش(خاکی و افلاکی) داره، گاهی درست، گاهی شاید نه...
"تو"ی زندگیمون سبز...

بازم نمیدونم...

تا سلام... والسلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد