زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

گذر...

تو که دور می شوی

خیال تو نزدیک می آید...

و

حوالی دل می نشیند.

 

چه روشن تر است از تو...

 

اما، مگر قیاس می شود!؟

که تو هنر دستان خدا بودی

و...

اما خیالت، نقاشی تو در بوم خیالم.

 

خدا که همینجاست...

نشسته نزدیک دلم...

نشسته در انتظار من...

اما...

من در انتظار چه...؟!