تورا فریاد می زنم ...
تو که یاد که هیچ، حتی فریاد مرا هم نمی شناسی ...
منی که این گوشه ی ابهام، زندگی هم قلم ِ عدم به وجودم می کشد.
تورا فریاد می کشم و محو می شوم،
فریاد عدم ...
دستهایم، از همه چیز که کوتاه است،
به سویت بلندشان می کنم ...
آن ... بالا ها
دست نیافتنیست،
اما این پایین، اینجا که سر به خاک می گذارم، آن بالا ها را زیر پایم حس می کنم ...