زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زجه

و... فریاد

که در غرش کرنای سکوت ... نغمه می بارد.

نظرات 1 + ارسال نظر
باقری شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 19:23 http://haqiqat.mihanblog.com

سلام بزرگوار
روزی یکی شکایت کردکه=
فلان دانشمندبه من گفت که پوستت بکنم
مولانا(محمدبلخی)فرمودکه>زهی مردکه اوست
ماشب وروزدرحسرت آنیم که پوست رابکنیم
واززحمت پوست برهیم تابه رحمت دوست برسیم.
زنهارتابیایدوازپوستمان خلاص دهد
خبربه گوش دانشمند رسید
غلتان غلتان بیامد وبه عشق تمام مریدشد


ضمن ادب واحترام تقدیم به شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد