زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

عطر وفا

  آسمان عاصی بود؛ از پریشانی دشت

  هر ستاره به سکوت؛ داد میزد

  عطش...


  آسمان ساقی بود ...

  ولی آن روز ز آب؛

  دست او خالی بود ...


  آسمان می غرید

  شب ز فریاد قمر ...

  از هم می پاشید


  آسمان تشنه نبود ؟

  یاخیال هر ستاره؛ تشنگی را ز لبانش می‌زدود ...

نظرات 5 + ارسال نظر
آقامهدی سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 http://keshvareshgh.blogsky.com

سلام عزیز..نمیدونم داداشی یا آبجی.اما هرچی هستی امیدوارم حالت خوب باشه..چرا اینقدر ناامیدی؟شاید نباشی ولی نوشته هات اینجوریه.دنیا ارزش ناامیدی رو نداره.منم مثل تو بودم ولی دوستم عوضم کرد.توهم نوشته هاتو عوض کن.بهتره عزیز....
یه سرهم به وبلاگ من بزن.اگه دوست داشتی بهم لینک بدیم.ها؟منتظر نظرت هستم.

خودمم یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 http://www.mandalayz.com

من خودمم
آنکه بکوی فیاض بخش نقاشی ات رادید و آدرست را خواند.

نظرت چیه؟
چطور بود مفهوم رو میرسوند؟

یاسین جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:36 http://www.sooryas.blogsky.com

سلام. ممنون از حضورتون در وبلاگم.شعر زیبایی بود. کاش زودتر می خوندمش.

ماه نصفه جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:59 http://morningmoon.blogsky.com

بوشو بابا!

عسل سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 18:47 http://nazanin64.blogsky.com

آره عزیزم. زندگی با هدف و البته عشق خیلی زیباست. منم شدیدا اهل شعرم. چه شعر زیبایی هم هست. مال خودته یا کس دیگه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد