زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

عقده

    به نام سلام

تمام خواستم اینه که گفته هام، عقده هام باشن عقده هایی که افکارم و اعمالم در حال ناخن انداختن برای باز کردن اونهان.

تمام خواستم اینه که گفته هام امواجی نباشن که تنها از برخورد چند تا، تار درون حنجرم جون بگیرن وبا لرزش پرده ی گوش اطرافیام آروم، آروم محو بشن و جون بِدن، که رسالت اونها والاتر ازاینهاست.

البته وقتی، این فرستاده ها رو توان انجام رسالتشون هست که در حال پر کشیدن باشم درون سیال معنا و معرفت، که اون وقته که به جای به لرزش در آوردن پرده گوش، خونه دلها رو می تکونن.

    تا سلام ... والسلام    

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 16:04 http://daryatanhast.blogsky.com/

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

زیبا بود و ممنون از حضورتون...
سبز باشید...

فطرس سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:02

سلام ..

به دیدی آمدید که بازدیدش واجب بود ..
راستش برای نزدیک شدن به دست خط منحصر به فردتون ٬ احساس میکنم که‌ نیاز مبرمی به زمان وجود داشته باشه !

ممنونم از اینکه با حضور سبزتون نیمکت ما رو عطر افشان کردید ..
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد