زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

چوب خط

حصار،

مرا جاییست در کنار

شکسته آرزویم چون پرو بال

دستانم، می کشند خطی بروی دیوار

نشانیست، بدانید

آرزوها گشته پایمال

گذشت، یک زمان،

وباز دیوار

بازهم می کنم تمنای نور

ازدریچه ای که هست دیوار را سوار

من هنوز مبهمم

رازهاست آن که با زبان خطکی بازگو می کنم

این خطوط لحظه های درد را جَسته اند

واین زبان را، به قدرت نهان خویش بسته اند

این خطوط،

این کلام های بلند، این سکوت

این ندای ماندگار آرزوهای چند،

آن زمان که رخت بر بسته اند

ای خطوط،

ای رفیق لحظه های  بی گذشت

من شما را قسم به روشنای نور می دهم

رازهاست این که بر قلبهایتان می نهم، می روم

من، نه بغض در گلوی مانده ام

من، به جنس لحظه بلند فریادها

من، ز جنس پر گشودنم...

نظرات 3 + ارسال نظر
mfb شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:09

goz kheini aghoz kechelab bore te nomze moz
ok?
booooooooor babiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiir
bye
te aroosi

[ بدون نام ] شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:55

سلام به دوست و برادر خوبم!

امیدوارم سال خوبی داشته باشی...

زندگی چیزی نیست جز چشم برهم زدنی نسبتا طولانی
کاش در این درنگ شاد باشیم و چشم بر هر چه که ما را غمگین کند بربندیم

شاد باش و شاد زی...

س - ع جمعه 17 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:08

شیفتگان پرواز را میل به خزیدن نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد