زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

زندگی ... لطافت بندگی

تسلیم رهایی

خودمونی

به نام سلام  

شروع را می نویسم برای ادامه، وادامه را برای رسیدن

ابتدا شدن این محیط محرمانه هدفش این بود که بنشونیم به دل، اون چیزی رو که قراره از دل بر بیاد. 

مهم من این بود که این گفتن شنیدنی داشته باشه و به طبع، شنیدن نیز گفتنی. 

که این فضا، داشته باشه توان جمع کردن رو که درس بگن همه، که گفتن و شنیدن ابتدای راه اندیشیدن. 

ریختم تاس اول رو برای شروع بازی ولی صَداش رو نشنیدم، با خودم فکر کردم یا گفته گفتنی نبود، یا نیست حس شنیدن. 

این خودمونی رو برای این نوشتم که اگه هست حتی نفری هم که برای یک بار از در این محیط پا به باغ اندیشه گذاشته، خاطره ی خودش رو برای محرم های نفس به اشتراک بذاره ونشونگر طریق دیگه ای برای باز کردن چشم به روشنای فهم باشه. زندگی کنید.  

تا سلام، وسلام

نظرات 1 + ارسال نظر
زینب(ترنم) پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 19:44 http://sushiantiran.persianblog.ir

سلام دوست عزیز ومهربون!
کاش به جای اینکه همش از گفتنی ها وناگفتنی هامون بخوایم بگیم یه کمی هم از شعار دادن ها فاصله بگیریم و به خودمون بیایم که گفتن تنها ابزاری است برای رساندن راز دلمان به گوش دیگران..شایدهیچ دردی رو دوا نمیکنه ودرمون درد در درونه...
کاش اولش این حرفامون رو خودمون بشنویم و اون ها رو در خودمون کشف کنی!
وگرنه این گفتنی های ناگفته یا گفته فقط یه جور تخلیه روحی میشه وبس...همون چیزی که ماها وشاید همه ماها باهاش درگیریم واز اینکه میتونیم اظهار نظر کنیم رضایت کاذبی رو در عمق خودمون حس میکنیم؟ بازم نمیدونم؟
حق یارویاور هممون...
یا علی!

به نام سلام
دوست من این گفته تو تمام ایمان منه ولی حرف من اینه که گفتن ابتدای راه اندیشیدن و اندیشیدن راه رسیدن.


گنگ، تاریک، سیاه
نه چون دل من، نه چون دل تو
نمی توانم من، نمی توانی تو، تغییر دهیم آن را به "گاه گاهِ آه"
شروع نیاز،حرکت نیاز، ادامه راه همچنین
بنگریم به انتها،
نه انتهایی نیست
می رویم، می رویم
چون جویباری در کویر
نه تا تهی، نه همرنگی
تا دریا می شکافیم کویر را
می رسیم، آری می رسیم، به روشنی، به دریا

از راهنماییت ممنونم
توفیق بندگی داشته باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد